چقدر زود گذشت!
چه زود گذشت!!!
چقدر روز شماري و نگراني، چقدر اشک و آه و ناله داشتيم که محرم هيئت تعطيل نشه… الحمدلله هرجور بود هيئت گرفتيم و تمام تلاشمون رو کرديم که هيچ کس مريض نشه و مشکلي پيش نياد…
اما… اما چه زود گذشت!
چقدر دلتنگ شبهاي دههي اول محرم شدم.
يعني سال ديگه زنده هستم که باز هم محرم تو هيئت بين سينه زني ذکر «حسين، حسين» به لب بگيرم؟
آخ که چقدر دلتنگ روضه ها شدم… دلتنگ هيئت هاي هرشب، زيارت عاشورا و سينهزنيِ هرشب، اون دستهاي رو به خدايي که دستِ بيعته، بيعت با حسينِ زمان!
بيعت؟! حرف سنگينيه! هر بار من رو ياد نامههاي کوفي مياندازه. نکنه که «اللهُّمَ کُن لِوَليک الفَرَج»هام فقط زمزمهاي باشه بر زبانم؛ نه دردي باشه، نه عشق و علاقهاي!
دلنوشته مهدوي
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.