داستان کوتاه «از زبان مفتول آهنی»
فايل پي دي اف
داستان کوتاه «از زبان مفتول آهني»
من اولين مسافر راست قامت اين سرزمين بودم. در بَدو ورود خوشحال بودم از اين که اولين خيمهي کاروان حسين بر نوک انگشتان من برپا ميشد…
ويژهي اربعين
فایل پی دی اف «از زبان مفتول آهنی»
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.